کشورهای پیشرفته
واژه کشورهای پیشرفته برای توصیف آن دسته از کشورهایی استفاده میشود که بر اساس معیارهایی به پیشرفت و توسعه دست یافتهاند. تعیین مصداق برای معیار پیشرفت همواره مورد بحث بودهاست، اما به طور کلی معیارهای اقتصادی معمولاً شاخص اصلی کشورهای توسعهیافته بودهاست. برای مثال، میزان سرانه درآمد یکی از مهمترین معیارهاست، بنابراین، کشورهایی که دارای نرخ تولید ناخالص داخلیبالایی هستند، پیشرفته محسوب میشوند.
معیار مهم اقتصادی دیگر، میزان صنعتی بودن کشور است. یکی دیگر از معیارهایی که اخیراً مورد توجه قرار گرفته، شاخص توسعه انسانی میباشد. این شاخص، معیارهای اقتصادی نظیر درآمد را با امری همچون میزان امید به زندگی و سطح آموزش عمومی ترکیب میکند. به این ترتیب، کشورهایی که نمره بالاتری در شاخص توسعه انسانی دارند، توسعهیافته محسوب میشوند و به بقیه کشورها، کشورهای در حال توسعه گفته میشود ( در فصل بعد به تفصیل به این موضوع پرداخته خواهد شد). کلماتی نظیرکشورهای صنعتی، کشورهای توسعهیافته، و کشورهای جهان اول هم در معنی مشابه استفاده میشوند.[1]
2-1-4- مسئولیت بینالمللی
يكي از مهمترین و پراهمیتترین موضوعات حقوق بينالملل در دوران معاصر، «مسئوليت بينالمللي دولت»[2] است؛ زيرا كه اين موضوع رابطه نزديكي با ديگر حوزههاي حقوق بينالملل بهويژه مبحث صلح و امنيت بينالمللي دارد. بنابراين تبيين دقيق مسئوليت بينالمللي دولت و ملزم بودن به آن، موجب توسعه ضمانت اجراي حقوق بينالملل است. بر مسئوليت بينالمللي دولت آثاري مفيد و ارزشمند مترتب است؛ لزوم جبران خسارت مادي و حتي در مواردي معنوي از زيان ديده نمونه بارز چنين آثاري است. توسعه این نهاد حقوقي سبب تضمين منافع قدرتهاي كوچك در مقابل قدرتهاي بزرگ است.[3]
نهاد مسئوليت، ساز و كار مهم و اساسي در عرصۀ حقوق و روابط بينالملل است. دولتها به عنوان تابعان نخستين و سنتي حقوق بينالملل از اختيارات وسيعي در مقابل یکديگر و ساير تابعان برخوردارند. دولتها ممكن است با نقض تعهدات بينالمللي خود و يا از طريق ارتكاب اعمال خلاف حقوق بينالملل، موجب ايجاد خسارت شوند، بدون اينكه مسئوليتي متوجه آنها گردد. اين وضعيت حقوق بينالملل معاصر را بر آن داشت تا به منظور جبران خسارت از زيانديدگان، مسئوليت دولت را وارد عرصه حقوق بينالملل نموده و آن را توسعه دهد.[4]
در واقع مسئوليت بينالمللي دولتها، ضرورتي برخواسته از اين واقعيت است كه دولت با ارتكاب اعمالی که از نظر بينالمللي خلاف است موجب ورود خسارت ميگردند. اصل ملازمه حق و تكليف يك اصل كلي و مورد قبول همه نظامهاي حقوقي است، طبق اين اصل اگر كسي حقّي دارد، به تبع آن مسئوليت متوجه او ميشود. پس دولت هم حق دارد و هم مسئوليت.[5]
مسئوليت يعني پاسخگويي در برابر اعمال زيانبار. به طور كلي سه نوع مسئوليت (اخلاقي، كيفري، مدني) وجود دارد. مسئوليت اخلاقي در حقوق بينالملل جايگاهي ندارد و آنچه كه در اين راستا مطرح ميشود تعهد اخلاقي دولتهاست نه مسئوليت اخلاقي آنها. دولتها مسئوليت كيفري خويش را نيز قبول ندارند. تا به امروز هيچ سند بينالمللي مبني بر قبول چنين مسئوليتي به تصويب دولت نرسيده است.[6] اما اين مسئله به معني ناديده انگاشتن مسئوليت كيفري دولتها در حقوق بينالملل نيست. بدين ترتيب اصل، قبول مسئوليت مدني دولتها است. ( در فصل چهارم به تفصیل به این مبحث پرداخته خواهد شد).
2-2- تاریخچه شکنجه
در طول تاریخ، عنصر شکنجه از جمله مهمترین وسایل ایجاد رعب و وحشت در میان مردم از حکومتها و نظامهای مختلف جامعه بشری بوده که هنوز هم این روشهای قرونوسطایی در برخی کشورهای جهان ادامه دارد.
کشیشهای مسیحی در دوران موسوم به «قرون وسطی» به «تفتیش عقاید» در محکمههای بازجویی دینیروی آورده بودند.
در نظامهای حقوقی قدیم شکنجه متهمانی که از پاسخ دادن به پرسشهای قضات امتناع میکردند، در سراسر اروپا (به استثنای انگلستان در زمانهای معیّن) و لااقل در رسیدگی به جرایم مهم مرسوم بود. البته توسّل به شکنجه تنها به قرون وسطی(که از سال ۳۹۵ میلادی یعنی زمان سقوط امپراطوری روم غربی تا سال ۱۴۵۳ میلادی یعنی زمان سقوط امپراطوری روم شرقی یا بیزانس ادامه داشت) اختصاص نداشت و قبل از این دوره نیز شکنجه وجود داشت.
«ژوس» (حقوقدان فرانسوی قبل از انقلاب کبیر ۱۷۸۹ میلادی) مینویسد: «آنگاه که شخصی به ارتکاب جنایتی متهم میشود، هیچکسی بهتر از خود او نسبت به بیگناهی یا بزهکاریاش آگاهی کامل ندارد. درنتیجه، بین همه دلایلی که توان کشف حقیقت را دارند، دلیلی که از همه مهمتر و از هرگونه اشتباهی نیز مصون است. اقرار متهم است.»[7]
در امپراطوری روم غربی، حتّی در دوره جمهوری که در آن «نظام اتهامی» معمول بود، باز هم شکنجه غلامان مرسوم بود. در دوران جمهوری رم، گواهی برده قبل از شکنجه ارزشی نداشت و آن برده ابتدا حتماً باید شکنجه میگشت تا در زیر شکنجه به واقعیت اعتراف کند و بعد ممکن بود از شهادتش در دادگاه استفاده شود.
پس از ظهور مسیحیت و گرویدن روم غربی به این آیین، شکنجه از بین نرفت و علیرغم اعتراضهای اوّلیه کلیسا، شکنجه همچنان متداول بود. پیامبران و افراد مورد احترام مذهبی مشهوری از جمله در دین مسیحیت عیسی مسیح، مریم مجدلیه و در دین اسلام سمیه دختر خباب (اولین شهید اسلام/ مادر عمار) ویاسر پسر عمار (دومین شهید اسلام/ پدر عمار) از قربانیان شکنجه هستند.