۱-۷- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
* شناخت درمانی
تعریف مفهومی: روش «شناخت درمانی» که در اوایل دهه شصت، توسط «آرون تی. بک» ابداع شد، نوعی روان درمانی کوتاه مدت است که جهت رسیدن به اهداف مورد نظر از مشارکت فعالانه درمان جو و درمانگر کمک میگیرد. در این شیوه، درمان معمولاً به صورت انفرادی انجام میگیرد، هرچند که در مواردی از روشهای گروهی نیز استفاده میشود. با اینکه شناخت درمانی، به صورت عمده درباره افسردگی (بدون افکار خودکشی) مورد استفاده قرار میگیرد. در حالات دیگری چون: حملات هراس، اختلالات وسواسی ـ جبری، اختلالات پارانوئید و اختلالات شبه جسمی نیز کاربرد دارد. (درایدن و نینان، ترجمه یوسفی ۱۳۸۹، ۱۲).
تعریف عملیاتی: عملیاتی نمودن این متغیر با تهیه پروتکل درمانی، بر مبنای اصول درمان شناختی و در قالب برنامه آموزشی و ۸ جلسهای که از ادغام مدلهای شناخت درمانی بک، و شناخت درمانی تیزدل فراهم شده و مشتمل بر آموزشهای لازم جهت بهبود نگرشهای ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد (ویژه افراد داری سوء مصرف و در حال ترک) میباشد. که با ارائه این آموزش ها انتظار تغییر نگرش ها و باورها به صورت مؤثر در افراد گروه آزمایش میباشد.
* نگرشهای ناکارآمد
تعریف مفهومی: نگرشهای ناکارآمد، نگرشها و باورهایی هستند که فرد را مستعد افسردگی و یا به طور کلی آشفتگی روانی میکند. این باورها که در اثر تجربه نسبت به خود و جهان کسب میشوند، فرد را آماده میسازند تا موقعیتهای خاص را بیش از حد منفی و ناکارآمد تعبیر کنند. از نظر بک نگرشهای ناکارآمد معیارهایی انعطافناپذیر و کمال گرایانه هستند که فرد از آن برای قضاوت دربارهی خود و دیگران استفاده میکند.از آنجا که این نگرشها انعطافناپذیر، افراطی و مقاوم در مقابل تغییراند، ناکارآمد یا نابارور قلمداد میشوند (دیویدسون، نیل و کرینگ[۱] ۱۹۹۸) در واقع نگرشهای ناکارآمد که بنیادهای آشفتهکنندهی افراد را تشکیل میدهند، دو ویژگی اساسی دارند (الیس[۲] ۱۹۹۱)؛ اولاً آنها در درون خود توقعات خشک، جزیی و قدرتمندی دارند که معمولا در قالب کلماتی چون باید، حتما، الزاما و ضرورتاً بیان میشوند، ثانیاً موجب انتسابهای بسیار نامعقول و تعمیم مفرط و فاجعهآمیز میشوند (لطفی کاشانی ۱۳۸۷، ۶۸).
[۱] Davison,NealeKring
[۲] Ellis,